loading...
[̲̅w̲̅][̲̅e̲̅][̲̅l̲̅][̲̅c̲̅][̲̅o̲̅][̲̅m̲̅][̲̅e̲̅]
تبلیغات شما در سایت

جهت ثبت تبلیغات خود در سایت با
Y!D:Godofhc@yahoo.com
و شماره تماس:
09397462313
در تماس باشید 


Ali بازدید : 104 شنبه 05 اسفند 1391 نظرات (0)

هـی تـو
مـن کـه زاده ی تـنـهایـیـم ، خـدا تـو را بـرای او نـگـه دارد
.
.
.
من – تــــو = تــــو + اون
به همین راحتی !!

.
.
.
برای من همین ” تو ” کافیـــست ،
برای تو چند ” او ” ؟!
.
.
.
بی خیالم هم شوی بی خیالـــت نمیشوم
می توانم جای خالیت را با خیالت پر کنم !!
.
.
.
” تو ” برای ” من ” مهمـــّی . . .
” او ” برای ” تو ” مهمـــّه . . .
تکلیف من هم کاملاً مشخّص . . !

.

.

.

فکــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد !!
به یکبــاره جــا خــوردم …
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــ!
.
و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد
.
.
.
قرعه کشی تمام شد . . .
تو به اسم دیگری درآمدی . . .
تقدیر جای خود . . .
اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی!
.
.
.
عُمریســـت در شــبِ چشم‌هـــات
گیر انداخته‌ای دلــم را
حالا
پَرَم می‌دهـــی که برو؟!
.
.
.
خیالت راحــتـــــ . . .
شکسـ ــــته ها نفرین هم بکـ ــنند ،
گیرا نیسـ ــت …!
نـــفرین ،
ته ِ دل می خـ ــواهد
دلِ شکسـ ــته هـ ـــم که دیگر
ســــر و ته ندارد . . .
.
.
.
دیـوارهایی که می سازی ..
هـر روز و هــر روز ..
بیشتر می شوند !!
بنــای بـــی احساس من …
آخر من از کجــا …
برای این همه دیــوار …
پنجــــره پیدا کنمــ .. !!

.

.

.

خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین…
فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها…
هرگز تبرئه ای نیست…
آنکه را که چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد …
.
.
.
برای خیانت ، هزار راه هست
اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست !
.
.
.
ترکت میکنم ، تا هر سه راحت شویم …
من ، تو و رقیبم
من از قید تو ، او از قید من و تو از قید خیانت …
.
.
.
بی وفایی کن وفایت می کنند
با وفا باشی خیانت می کنند
مهربانی گرچه آیینه ی خوشیست
مهربان باشی رهایت می کنند
.
.
.
ای نارفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم ؟
زیر پایم را زود خالی کردی…
سلام پر مهرت را باور کنم ، یا پاشیدن زهر خیانتت را ؟

.

.
.
.
میدونم یکی از از آن روزهای مبهم دور
وقتی جلوی تلویزیون روی کاناپه لم داده ای
و احتمالا بچه هات از سر و کولت بالا می روند
درست همان لحظه که قرار است احساس خوشبختی کنی،
ناگهان …
“یاد و خاطره ی من به سینه ات چنگ می زند”
.
.
.
روی کارت برایش نوشتم “به امید فردای بهتر” …
دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرده ؛ تازه فهمیدم آن روز “الف” فردا را یادم رفته بود …
.
.
.
چشمانم را به نابینایی میفروشم تا کسی را که دوست دارم با دیگری نبینم …
.
.
.
این روزها پر طرفدارترین بازی در بین آدمها ، بازی با “احساسات” است !
.
.
.
میتــــرسم…
میترســم کســـی بــویِ تنـــت را بگیـــرد،
نغمـــــه دلـــت را بشنـــــود،
و تــــــو، خـــو بگیــــری بــه مانــدنــــش!
چــــه احســـاس ِ خــط خطـــی و مبــهمی ست،
ایــــن عاشقـــــانـــه های ِحســـــودیِ مـــن!
.
.
.
نمیدانم گنجشک ها که شبیه هم هستند ،
چه طور همدیگر و میشناسن؟!
و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگر مرا نمیشناسی …!
.
.
.
حل شده ام،
مثل یک معما !
راست می گفتی که
خیلی ساده ام …
.
.
.
وقــتی دست فــشردیــم
و قـــول دادیـــم …
فقــــط ،دست ِ تــو مـردانـه بــود!
و … قـــــول ِ من !!
.
.
.
خوابــــــم را درست تنظیـــــم کرده ام
روی بــــــی تفاوتـــــی های تــــــــــو
تــــــو روزنــــــامه ات را میخوانی / من در خوابــــــم با دیگری تانــــــگو می رقصــــــم…
از خواب کــــــه بیدار شــــــوم بــــــی حسابیم
یک – یک بــــــه نفع روزمرگــــــی….
.
.
.
اینجا همه ی برادران قابیلند
با وسوسه های ناتنی فامیلند
از ترس خیانت به رفاقت ای عشق
اینجا همه ی رابطه ها تعطیلند
.
.
.
بــــوی رفـتن مــی دهــی …
عطـــر تـــازه ای خــــریــــده ای..؟!
.
.
.
تـمـام مـعـلوم هـا و مجـهـول هایـم را
بـه زحمـت کـنـار هـم مـی چـیـنم
فـرمـول وار ؛
مـرتـب و بـی نـقـص …
و تــو
بـا یـک اشـاره
هـمـه چـیـز را
در هـم می ریــزی 

.

.
.
تو باختی ؛ چون کسی را از دست دادی که دوستت داشت …
من بردم ؛ چون کسی را از دست دادم که دوستم نداشت …
.
.
.
عِـلتــ سُقــوط نـــاگهــانــی مـَـن از چِشــمـ هــایـَتــ را…
فَقـــط بـــایـد،
در جَعبــۀ سیــــاه دِل اتــ جُستجـــو کـــرد…
.
.
.
بهار تمام شد‌ و میوه ها
رسیده اند
پَس تو کی می رسی
بی انصاف !
.
.
.
سهم ِ تـو از من
هرچه بود ؛
سـپـردی اش بـه بـاد !
سهم ِ من از تــو
هر چـه بـود ؛
هـســت ؛
به همان طراوت و گرمای ِ آغازین !
عـزیـز می دارمـش
تا آخرین نـبـض ِ بـودن
تا لحـظـه ی سـپــردن بـه خــاک … !
.
.
.
ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺩﺳﺘــﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ
ﺩﺭ ﺟﯿﺒــــﺖ ﺑـــﮕﺬﺍﺭﺷﺎﻥ
ﺷﺎﯾﺪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻪ ﺟﯿﺒﺖ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ
.
.
.
عکست در فال قهوه ام
نامت بر لبم
یادت در جانم
داغت بر تقدیرم
و جسمت کنار دیگریست
عجب حکایتی دارد روزگار
.
.
.
مانده ام اینجا که روزی بیایی
مانده ام تنها ، نکند ، نیایی
رفته ای آنجا که از من دور باشی
رفته ای که بی من مسرور باشی
.
.
.
دیگر به هوای نازت
هیچ مردی سر به بیابان نمی گذارد !
ساده ای لیلی جان…!؟
اینجا مردها با یک کلیک روزی هزار بار
عاشق می شوند…!!
.
.
.
مــن زانــوهـــایـــم را بــــه آغـــوش کــشیده بـودم
وقـتـی تــــو بــرای آغــوش دیـگری زانـــو زده بــودی…
.
.
.
بـــرگ پـــاییــزی
راهـی نـدارد جـــز سُــــــــقوط….
وقـتی می دانـد
درختـــــــــــ…
عِشــقِ بَـــرگ تـــــازه ای را در دِل دارد…..!
.
.
.
گذشتــــ آن زمان کهنـــه دیدار
رفتــــ آن دقیقــــه های پر هیاهـــو
رفتـــــ آن حس دیـــدار
شکستـــــ آن لحظه زیبــــا
سکوتـــــ‌‌،سکوتـــــ،سکوتـــــ و تــــو …
چه ســـاده گذشتی از این همــــه احساس
و مـــن…
سکوتـــــ‌‌،سکوتــــــ،سکوتـــــ
.
.
.
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه رو به رو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد…
” من عاشق او بودم و او عاشق او … ”
.
.
.
یه روزی من بودم نفسش
ولی بعد شدم عامل تنگی نفسش
رفت سراغ یه نفس تازه !!!
.
.
.
این من هستم که وفادار خواهم ماند
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند !
این من هستم که آخرش میسوزم
این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم …
.
.
.
گفتم دوستت دارم
نگاهی به من کرد و گفت : چندتا ؟
دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم
اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود…
.
.
.
می خواهی بروی ؟!
پس بی بهانه برو !
بیدار نکن خاطره های خواب آلوده را …
محبت ساختگیـت، عشق دروغینت و چشمان پر فریبت،
روزی گرفتارت خواهند ساخت …
فقط بیا در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است…!
.
.
.
من، در هوای تو نفس می‌کشم
تو، در هوای دیگری
و این‌گونه
فرجامِ جهان را پیش می‌اندازیم!
.
.
.
خیلی حالش خراب بود
از زمین و زمان بریده بود
رفتم تو زندگیش …
خیلی طول نکشید که حالش خوب شد
تشکر کرد و رفت…!!
.
.
.
به “من” چه که بعد از “تو” “او” می آید ؟؟؟
مشکل از قواعد دستوریست !!!
.
.
.
ساده بودم که تورا ساده تصور کردم / بعد لبخند تو با گریه تبسم کردم
آشنا با همه ی پنجره های شهرم / چون تورا پشت همین پنجره ها گم کردم
.
.
.
هیــــــــــــس آرام تـر بــاشید. . . عشقــم در آغـوش کسی خوابیـــده..!
.
.
.
آیینه پرسید: که چرا دیر کرده است ؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است ؟
خندیدم و گفتم : او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است .
آیینه به سادگیم خندید و گفت :
احساس پاک ، تو را زنجیر کرده است
گفتم : از عشق من چنین سخن مگوی
گفت: خوابی ! سالها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه می کنم آه !!!
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش ،
او برای همیشه دیر کرده است …
.
.
.
فقط اسمی به جا مانده، از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی، قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم، به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن، چه راهی پیش رو دارم
رفیقان یک به یک رفتند، مرا با خود رها کردند،
همه خود درد من بودند، گمان کردم که همدردند …!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعیه مهم سایت


_________________________________________________

تمامی مطالب وبلاگ کپی شده از سایت سه علی سه است.

تبلیغات شما در سایت

جهت ثبت تبلیغات خود در سایت با
Y!D:Godofhc@yahoo.com
و شماره تماس:
09397462313
در تماس باشید 
درباره ما
Profile Pic
تمامی محتویات سایت محفوظ است و کپی برداری به هرنحوه پیگرد قانونی دارد. در صورت درخواست برای تبلیغات در سایت بای ایمیل Y!d : GODOFHC@yahoo.com و شماره تماس : 09397462313 در ارتباط باشید خیلی ممنون. لطفا برای حمایت از ما در سایت عضو شوید .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 67
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 184
  • بازدید امروز : 55
  • باردید دیروز : 208
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 314
  • بازدید ماه : 1,522
  • بازدید سال : 7,309
  • بازدید کلی : 40,207